میخواستم طبق پستِ قبل بیشتر اینجا چیزی ننویسم، و بعد از این هم احتمالا نخواهم نوشت. اما امشب که چشمهای مبهوتِ اشکبارمان، کمکم این فاجعه محال را باور میکند، بگذارید دانهای در قلبهایِ همگی شما بنهم، دانهای که خبر میدهد این ریشهها قلب خونخوار دژخیم را خواهد شکافت. دیر، اما حتمی. تا آن روز، باید با تمام قوا به قدرت قلبها و دستها و چهرههامان بیفزاییم، ساکت بمانیم و نگذاریم دسیسههای پیرمردهای کثیف، از زیستن بازمان بدارد، چراکه مغز مُردهها قوّتِ نیشِ اژدهایانِ ناپدید دوش آن پیرمرد خواهد شد.
فرو میروم به شب، تاریکی، سکوت؛ تا خودم، و تنها خودم، و تنها خودم؛ تا خودم شاهد بازگشتن خودم باشم. بزرگترینِ بازگشتها هرگز وجودشان را مدیونِ هیچ تماشاگری نیستند.
پ.ن: اندیشهای [نفرتی] که در سر داریم چنان روحی است و ما را آرام نمیگذارد مگر آنکه جسمی بدان ببخشیم و آن را به ظهوری محسوس بدل کنیم. تفکر [نفرت] در پی عمل است؛ و کلمه در پی گوشت شدن.
-هاینریش هاینه-
علی ای، ۱۳ تیر ۱۳۷۰:
هواپیمای مسافربری را با قریب ۳۰۰ مسافر ساقط میکنید بعد میگویید اشتباه کردیم؟ غلط کردید اشتباه کردید. اشتباه کردیم یعنی چه؟
درباره این سایت