می‌خواهم شروع کنم به نوشتنِ داستانی درباره تو. تو، اولین انحرافِ دلنشینِ من از شق‌ورقی اتوکشیدگی. اولین هم‌نشین شیطنت‌آمیز من در فرار از مهملاتِ مدرسه‌هایی که سکوت و نگاه به‌نفعِ بلندگوهای وحشیِ ناانسانی از آن‌ها رفته بود، اولین پذیرا، اولین تماشاگر، اولین کاشف لحظاتِ ملتهبِ من وقتی جنونی، شوری آنی سرتاسر تنم را به حرکت وامی‌داشت.

تو حتما آمده بودی برای رفتن. همه ما می‌آییم برای رفتن. ماندنی درکار نیست و هیچ‌گاه نبوده. این‌بار کسی که می‌رود تویی. من از پشت سر نگاهت می‌کنم تا در آخرین خمِ میدانِ دیدم از چشم‌های من بروی. و برای رفتنت چیزی می‌نویسم. برای غروبت، چون تو گرچه هنوز در سینه آسمانی، در چشمِ من نیستی و من سوژه توئم، پس تو غروب کرده‌ای.

می‌خواهم از رفتنت بنویسم. تنها درباره تو، جاگرفته در همان تصویر همیشگی. مردی در شب در طولِ کوچه‌ای که از دوطرف، در احاطه سایه‌های دیوگونِ خانه‌های بلند بود، در طول کوچه‌ای طولانی، می‌رفت و رفتنش سر نمی‌آمد. رو برنگردان. چهره‌ای از تو در داستانم نیست. تو انسانی، یک نمونه انسانی برای آنکه من از زبانِ خودم انسان را بیان کنم. تو همه‌ای. همه‌ی مایی که می‌رویم و رفتنمان سر نمی‌آید، و من می‌خواهم این سرنیامدن را بنویسم. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خصوصیات سگهای پامرانین دامنه obbo فروشگاه ابزار تراش صمدی سمساري بروجن بهاران تشریفات ترحیم مشهد danfoss emerson تعمیرات تخصصی اینورتر و درایو تعمیر دانفوس امرسون امرسان کنترل تکنیک لوری سامر لوکس آرا فروشگاه فرش کاشان